کد مطلب:139263
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:177
اهل بیت در شام
و تمام روز آن حرم محترم و ذریت اطهار را گرد كوچه ها بر آوردند و در بازارها بگردانیدند و بر گذرها بداشتند تا به بارگاه یزید رسانیدند و مروان بن حكم در كنار او بود.
یزید بپرسید كه با حسین بن علی چه كردید و مهم او بر چه صفت گذشت؟ گفتند
: با هیجده تن از عشیره ی خویش و پنجاه و اند تن دیگر از قبایل عرب به عراق رسید. و ما به فرمان امیر عبیدالله زیاد او را پذیره شدیم و نخست او را به طاعت و تباعت [1] امیرالمؤمنین خواندیم، سر باز زد، لاجرم با او در انداختیم و عاقبت، او و جملگی یاران او را بكشتیم و سرهای ایشان بر فراز نیزه كردیم و بر بدن ایشان اسبان تاختیم و با سم ستوران، استخوانهای بر و آغوش ایشان خرد در هم شكستیم و زنان و پردگیان او را بر این صفت كه امیرالمؤمنین همی بیند اسیر كردیم و اثاث و متاع او به غارت دادیم و بسیاری بسوختیم و اینك بدنهای ایشان سلیب [2] و عریان در خاك و خون آغشته است و برابر آفتاب افتاده و آفتاب بر آنها همی تابد و بادها بر آن همی وزد وحش و طیر را از گوشت و پوست ایشان نصیبی تمام باشد.
مروان حكم از شنیدن این كلمات در اهتزاز آمد و سر مبارك امام را برگرفت و
فروخواند:
یا حبذا بردك فی الیدین
و لونك الاحمر فی الخدین [3] .
شفیفت نفسی من دم الحسین
اخذت ثاری و قضیت دینی [4] .
[1] متابعت.
[2] برهنه و بي جامه.
[3] چه خوش است خنكاي دست هاي تو و سرخي گونه هاي تو.
[4] از خون حسين دلم آرام گرفت و انتقام خود را گرفتم و دين خود را ادا كردم.
ر.ك: مثيرالاحزان ابن نما ص 54؛ ارشاد ص 264، اللهوف ص 213.